Sunday 15 May 2011

چرا انگلیس هیچ گاه حاضر به مستعمر کردن ایران نشد ؟

چرا انگلیس هیچ گاه حاضر به مستعمر کردن ایران نشد ؟

by فریاد با قلم on Saturday, May 14, 2011 at 9:22pm
چرا انگلیس هیچ گاه حاضر به مستعمر کردن ایران نشد ؟
ما همیشه شنیده ایم که چرخه ی دنیا بر انگشتان دولت مردان زیرک انگلیسی میگردد، ولی‌ هیچ گاه برای پیش رفت دیار خودمان قادر به شنیدن داستان‌ها و سر گذشت آن‌ها نیستیم.
حال امروز، روزی از آن روز هاست که ما پارس زبانان باز هم باید حقیقت تلخی‌ را در ارتباط با کشورمان بپذیریم و برای از آغاز ساختنش از جان مایه بگذاریم.
در سال‌های ۱۳۱۸ و ۱۳۲۳ بود که جنگ جهانی‌ دوم در بین کشور‌های ابر قدرت جهان در گرفت. در آن زمان انگلیس، روسیه و آلمان هر یک به نوبه‌ای به خاک عزیز ما ن هجوم آورد‌ند تا نگذارند کشور دیگری از میهن عزیزمان سودی ببرد. در آن سال‌ها انگلیس با وجودی که کشوری بود که هر جا پا میگذاشت آن خاک را به مستعمره خود در می‌آورد ، این بار از مستعمره کردن ایران منصرف شد و بدون این که حتی کوچک‌ترین نفوذی هم در ایران کند، این خاک را وداع گفت. اگر چه این امر بسیار باعث خوش حالی‌ ماست، چون فرهنگ و آینده مان را مجبور نبودیم به اجنبی چون انگلیسی‌ها بفروشیم و یا حال نمیگوییم که از خانه ی همسایه برایمان دولت آورد‌ند چون خودمان عرضه نداشتیم. ولی‌ این قسمت درد ناک  واقعه نیست، بلکه سخنان و نظراتی که ارتش و فرمانده انگلیس در ارتباط با ایرانمان میگفت درد ناک و بغرنج است، اگر چه که راست است.
پس از جنگ جهانی‌ دوم و ترک انگلیسی‌ها بدون استعمار کردن ایران، دنیا متعجب شد و از فرمانده ی آن‌ها پرسید، شما انگلیسی‌ها که به هر کجا که می‌روید آن خاک را مستعمره خود می‌کنید، چطور ایران را که کشوری عظیم و غنی است و دارای تاریخی‌ شکوفا است را به مستعمره خود در نیاوردید؟
در پاسخ فرمانده انگلیس گفت: به دلیل این که ملت ایران، ملتی هستند خود مختار. آن‌ها ملتی متحد نیستند، هیچ گاه برای یک هدف با هم مبارزه نمیکنند، حتی اگر اهدفشان هم مشترک باشد به دلیل تفاوت سلیقه‌های جزیی حاضر به همکاری با یک دیگر نیستند. از همه ی این مورد مهم تر باید بگویم که در ایران هر شخصی‌ خود را یک مغز سیاسی و یک سیاست مدار باهوش میداند، بنا بر این در این کشور اکنون ۳۰ تا ۳۵ میلیون انسانی‌ هایی‌ زندگی‌ میکنند که هر یک به نوبه‌ای خود را عالم با همه ی امورات سیاست میدانند و ما نمیتوانیم با ۳۰ میلیون رییس و یا سیاست مدار به راحتی‌ کنار بیاییم، چون ایرانیان هیچ گاه برای امری مشترک با هم متحد نمیشوند، و تفرقه و اختلاف طبقاتی از لحاظ فرهنگی‌ در بین آن‌ها بسیار است.
با خواندن این حقیقت و واقعیت تلخ، که ما هیچ گاه با هم متحد نمیشویم و همیشه در حال زیر آب زدن یک دیگر هستیم، بسیار غمگین شدم، و آرزومند روزی هستم که یک اتحاد و یک رنگی‌ در جامعه را شاهد باشم. راستی‌ آن فرمانده گفته بود که ما هر یک خود را یک سیاست مدار حرفه‌ای میدانیم، دروغ هم نگفته ، ما را ببین که در این یک وجب جا جمع شدیم و دم از دانش سیاست  می‌زنیم ؟!
اصلاحات را از خود و اطراف خود شروع کنیم !

Sunday 1 May 2011

جناب شریفی نیا سلام،
نمیدانم برایتان از کجا شروع کنم، از شهامت حامد بهداد در بیست نهمین جشنواره فجر، از بیانیه های متعدد استاد عزت الله انتظامی در ارتباط با  وضعیت رخوت انگیز حاکم در جامعه، از دل نوشته های عمیق ترانه علیدوستی، از ذره ذره آب شدن جعفر پناهی و محمد رسول اف در زندان، و یا از ممنوع التصویر شدن ناصر حجازی قهرمان کشورمان که طاقت فرسا ترین دوران زندگیش را سپری میکند. و شاید از شما، که در سخت ترین لحظات وطنمان ایران، چشمتان را به روی یک ملت بستید ! ملتی که تا ان ها نباشند، شریفی نیا و همچون شریفی نیا هایی نخواهند بود.
یادم است بسیاری از فیلم های شما خاطرات قشنگی را برای من و ملتم به ارمغان آورد، ولی چه آسان همه ی آن خاطرات شیرین را با سیاهی و تلخی جایگزین کردی.
نمیدانم از همکاریتان با یک چماقدار آدم کش سخن بگویم یا از کوچک جلوه دادن و حقیر کردن فیلم  جدایی نادر از سیمین که پدیده ای جدید در سینما ی ایران و جهان است. جدایی نادر از سیمین فیلمی ست که با به صحنه کشیدن روز های تلخ جامعه مان ما را وادار میکند که به فکر فرو رویم و چاره ای برای درد امروزمان کنیم. جناب شریفی نیا جدایی نادر از سیمین تنها یک فیلم نیست، آن یک زندگیست ، یک حقیقت، یک واقعیت تلخ و اسفناک که در ثانیه به ثانیه ی روز های ایرانمان دچار تکرار است و ما چون پرنده ای که در قفس است از جلوگیری ویرانی ایرانمان حقیریم و ناچار در تکا پوی آبادیش فقط خودمان را به این میله و آن میله ی این قفس آهنین میزنیم. و در آخر نه آن میله ها خم میشوند و نه دری از قفس باز، این فقط ماییم که با تن و پر هایی خون آلود در کنجی از این قفس میشینیم و به زیستن در حصر مان ادامه میدهیم. ولی جالب است که بدانید ما با بال های خونین مان باز هم قادر به جنگیدن و رهایی از این قفس هستیم، در حالی که شما و امثال شما آنقدر خود شیفته هستید که طاقت دیدن و حس کردن بال های خونین را ندارید، و به آن هایی که شما را محبوب کردند پشت کردید.
جدایی نادر از سیمین تصویری از غم های روز افزون ایرانمان بود و لی اخراجی های ۳ چطور ؟ جناب شریفی نیا اگر جدایی نادر از سیمین از دید شما آن چنان پدیده ی تاثیر گزاری نیست باید بگویم که اخراجی های ۳حتی به عنوان یک فیلم معمولی و یا حتی مزخرف هم ارزش ندارد ! دنیای هنر باید سرش را به دیوار بکوبد اگر چماقدارانی چون ده نمکی که حتی قادر به گذاشتن پیشوندی چون آقا و یا جناب در برای ایشان نیستم را هنرمند بنامند! اگر شما و ده نمکی هنرمندید پس بزرگانی چون داریوش مهرجو یی، اصغر فرهادی، عباس کیارستمی ، رخشان بنی اعتماد، و بسیاری دیگر از هنرمندان و پیشکسوتان کشورمان را باید خدا خطاب کرد! البته فقط در شرایطی که شما را هنرمند خطاب کنند!
جناب شریفی نیا در شخصیت و شعور خود و هم نوعان خود نمیبینم که بخواهم اخراجی های ۳ را نقد و بر رسی کنم و یا حتی به رویتان بیاورم از توهینی که به ملتم کردید ولی فقط این جمله را میگویم و شما را با حزب باد تان تنها میگزارم . البته شما که از ولایت هستید باید بهتر بدانید، اگر از شهرت، معنا و زیبایی فیلم جدایی نادر از سیمین دچار حسادت شده اید باید بگویم که به قول رئیس جمهور اهله دلمان ، آب را همان جایی بریزید که میسوزد ! راستی عکستان در نماز جمعه پشت خامنه ای کجا و عکس یقه بازتان با آقای امیر قاسمی کجا ! ما تا به حال فکر میکردیم  رسانه های لوس آنجلسی چار چوب ولایت را دچار لغزش میکنند! نمیدانم شاید هم مرگ برای همسایه بد است !